جهان گرفته عزا در ازای بی
خردیبجا بود که بگیرد عزای بیخردیخردگراییِ رازی، برابر تقلیدنشد تمام کند هوی و های بیخردیخرد ز بیخردیها رسید جان به لبشچقدر جان بکنیم از برای بیخردیشکاف کاخ مدائن به شکوه میگویدنمونه ام به جهان از جفای بی خردیبه سمت آب که باشد به زیر کاه، مروکه جان تو بشود خونبهای بیخردیسزای بیخردی بوده رنج بیپایانغنیمت است نجات از
بلای بیخردیدلیل پاکی مریم فقط صداقت بودکه مهر زد به لبِ افترای بیخردیبه زیر گنبد گردون صدای حق پیچدچو جایگاه ندارد صدای بیخردیبه گوش جان بسپار این کلام را (عاصم)مریز عمر و جوانی به پای بیخردی#محمد شیران(عاصم اصفهانی)فروردین ۱۴۰۳ + نوشته شده در جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ ساعت توسط گل سرخ | اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 16:56